راموز

وبلاگ شخصی :: نیما فکور

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

وادی دوم: عشق

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۱:۰۷ ق.ظ

هنوز هم با اینکه زمانی گذشته و خیلی چیز ها تغییر کرده :
"کمال را در هنر و زندگی کردن را در عشق میدانم."

ممکن است هنوز هم در قریه ای باشم که نتوان از ان گریخت ولی تنها جایی است که پس از پرسش های ام چون سرابی از واحه در این هیچ نشد.

نیما فکور

  • ۰ نظر
  • ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۰۷
  • نیما فکور

گزیده ای از "نوعی از هنر، نوعی از اندیشه"

يكشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۴۶ ب.ظ

   در جوامع طبقاتی، بیش از هر زمان دیگر، هنر و اندیشه به مثابه سلاحی ارزان و موثر، بازار داشته و وسیله ای جادویی برای ماندگاری طبقات حاکمه است و همواره در جهت تحقیر و تحمیق مردمان محروم و عامی به کار گرفته می شود، کوشش برای بیداری و آنگاه پیگیری سرشار از ایمان، برای هوشیاری مردم، وظیفه ی آرمانی هنرمندانی است که با درک، توان، لیاقت و همچنین تحلیل و شناخت حقوق از دست رفته ای ایشان، اندیشه مبارز خود را به سلاح اقدام مجهز کرده اند و برای کسب حقوق ربوده شده ی "کار" و تنظیم مردمی آن به بهای تحقیر، تهدید، زندان، شکنجه، خون و مرگ خویش می کوشند.

    برای عظیم ترین غارت ها، می باید عظیم ترین تحمیل های فرهنگی ممکن شود. پس بیهوده نیست که فرهنگ های ملل فقیر غارت زده، نیمه جان می شود. پس بیهوده نیست که معلم به هیچ گرفته می شود تا زیر فشار استراحت و نان خانواده، مسوولیت خویش را از یاد ببرد و برای حفظ تعادل مرسوم زندگی به مشاغل دیگر نیز  بپردازد، پس بیهوده نیست که بر کتاب های درسی و کتاب های کودکان نظارت دیکتاتوری بعمل می آید و بیهوده نیست که رسانه های اطلاعات جمعی ارزشی برابر با تسلیحات می یابد و برای هنر و ادبیات، با شور و بررسی های بسیار، برنامه های دورانی تدارک دیده میشود و گردن مفاهیم مترقی با گیوتین سانسور قطع می گردد.

    استبداد و سانسور در قلمرو هنر و اندیشه، چنان وسعت یافته که بررسی همواره ی آن وظیفه هر هنرمند و ادیبی است که وجدان سیاسی خود را در جهت نجات حقیقت بیدار میداند. من می گویم نباید سکوت کنیم، شاید شما نیز این را می گویید، اما عمل چیز دیگری می گوید: ما همه سکوت کرده ایم. نفس های جسته و گریخته هرگز کافی نیست. باید خطر کنیم. همه از تاکتیک حرف می زنیم و من چنین دریافته ام که جای کلمه "ترس" را با "تاکتیک" عوض کرده  ایم. اگر همه برویم و بنویسیم و هر طور شده، منتشر کنیم، دیوار سانسور می شکند. وقتی خود ما، اندیشه های عاشقانه و ایمانی خویش را سانسور می کنیم، چنان است که چشم فرزندان خود را در آستانه ی تولد بیرون میکشیم و توجیه ما ترسی است که بر ما اعمال می شود. از این لحظه بیاموزیم. من در قلب ترس، از استبداد و سانسور دولت در قلمرو هنر و ادبیات حرف می زنم. اگر راست می گوییم، اگر با شهامت خود ایستاده ایم، اگر می دانیم حق با ماست، پس نباید سکوت کنیم. سانسور در قلمرو هنر و ادبیات، اولین خیانتی است که مرتکب میشویم و با دشمن همدستی می کنیم تا به تاکتیک او تحقق بخشیم.

     مجلات و اخبار در گرو ارتجاع اند و گردانندگان مطبوعات یا خریداری شده اند، یا زیر سایه تفنگ ترسیده اند و یا خود از مریدان نزدیک ارتجاع می باشند و در کادر سرمایه ها  سهام گذاری می کنند.... و دیگر پیداست که سرنوشت فرهنگی خوانندگان ما چیست!....

     ترس هر لحظه بیشتر، ما و هنر و ادبیات ما را به کام خود میکشد. طوریکه امروز هنر و ادبیات ما، هنر و ادبیات ترس نیست بلکه هنر و ادبیات ترسوست. همواره می گریزد، تحقیر می شود، در انزوا چون شیر، یال بر می آشوبد و در جمع، در جامعه چون روباهی زیرک از خطر می گریزد، اما تنها بیداری و شهامت وجدان هنرمند و ادیب مبارز و انقلابی است که در ستیز با فقر روانی و فرهنگی و نیز تباهی درون طبقه مرفه، تواناست و می تواند نه تنها در جریان آینده ی تاریخ که هم اکنون، زمینه های شکست آن را فراهم آورد. اما نمیتوان ادعا کرد که هنر و ادبیات ما آن گونه که می باید، بیدار است و شهامت را می شناسد. فرهنگ ما به شدت تحقیر شده و اگر تکانی به هستی فرهنگی خویش ندهیم به مسخی آرام و نامعلوم تن خواهیم سپرد و تمام حساسیت های اجتماعی و مردمی خویش را به باد خواهیم داد و به واقعیت های آلوده و متعفن عادت خواهیم کرد. دشمن با امکانات وسیع خود، همواره تجهیز است و برای تسلط بر هنر و ادبیات و کاربرد آن برای مقاصد وسیع سیاسی خویش، می کوشد و تنها سلاح آشکار و حتی قانونی خویش، سلاح کوبنده ی قلم و سخن را از کف نهاده ایم. مثل عاشقان عهد عتیق، در جستجوی معبود سر به بیابان نهاده ایم، هنر و ادبیات مسوول را می جوییم و نمی یابیم...... با تبلیغات وسیع صنعتی، آموزشی و هنری که موجد اسارت اقتصادی و فرهنگی است، زندانی از مناسبات فریبنده ی تولیدی می سازد و توده ها را با شگردهای نویاب، برده ای مصارف اقتصادی و فرهنگی میکند و به بند قسط، تجمل، تفریح و تحمیق می کشد.... در جهت سیاست نو، احزاب نوین با محتوای قدیم می سازد. تفسیرها پرهیاهو، ضد مردمی، مهیج و فریبنده است و هدفی جز تایید مرکزیت ارتجاع ندارد. ... داستان ها، درامه ها، پند و اندرزها، همه و همه کلیشه ای، تهوع آور و مضمحل کننده است و برای تایید سرنوشت محتوم تهیه می شود.... صداهای تهیه کنندگان برنامه های رادیویی و تلویزیونی جعلی، مرده، آلوده به رمانتیسمی تخدیر کننده و متکی بر ندانستگی و تصور قالبی مردم نسبت به ارزش های مترقی صدا، کلمه، موسیقی و در مجموع هنر و اندیشه ای مبارز امروز است.

    در چنین شرایطی که هنر و اندیشه بر اثر تفنگ و طلا، خدمتگزار دستگاه است، در چنین شرایطی که حریف، صورتک اعتلاء و سعادت اقتصادی و فرهنگی مردم را پشتوانه ای مقاصد سوداگرانه و وجاهت ملی و جهانی خویش ساخته است و با تغییر عناوین و القاب حتی تجدید حیات می کند و با درک نیروی تاریخی کلمات، آنها را از ضرورت زمانی و مکانی می زداید و با مصرف اصطلاحات مترقی، مفاهیم را قلب می کند و هنر و ادبیات را از طریق تصویبنامه های سیاسی – فرهنگی و کاربرد سرمایه های اجرایی آن به خدمت میگیرد و در مسیر دلخواه جریان می دهد و با همکاری دانشمند و هنرمند خودفروخته، به تفتیش اندیشه و عمل می پردازد.

     هنر و ادبیات مترقی با درک خواستگاه تاریخی خویش و با تکیه بر ریالیزم اجتماعی، ناگزیر از ستیزه ای قاطع با فرهنگ پوسیده، عقب مانده و کهنه و با بازستاندن ارزش های موجود در هنر و اندیشه ادوار گذشته، چه از نظر شکل و چه از نظر محتوا و تغییر آن جهت انطباق با نیازهای تازه ای مردمان امروز و آینده، برای رشد فرهنگ مردم می کوشد... اما هستند کارگزارانی که پول می گیرند و مقام می یابند تا به نمود نظم کهن، هنر و اندیشه بسازند! و با هیاهوی گاه و بیگاه، اذهان را از مسیری که نباید دنبال شود، منحرف سازند و هستند کارگزارانی دیگر که با هیاهوی "سطح بالا" در زمینه ی شکل و حتی محتوا، به تثبیت موقعیت اجتماعی خویش، برای بهره مندی از مزایای قانونی سازمان های دولتی و تشریفاتی می پردازد تا هم به مراد خداوندان خویش عمل کرده باشند و هم با بحث های روشنفکرانه ای خویش، هنرمند عالی و تیوریسن هنر و ادبیات و فلسفه قلمداد شوند.

    هنر مترقی هرگز از تهمت های زیرکانه و همواره ای این کارگزاران معلوم الحال فرصت طلب نمی هراسد، زیرا در جبهه ی سیاست، رویاروی آنهاست و به درستی دریافته است که پنهان ترین تاثیرات سیاسی، در زمینه رابطه مدام مردم و فرهنگ درجهت تقویت شرایط موجود، از طریق همین کارگزاران هنر و اندیشه اعمال می شود......

    دشمن به توان و تحرک توفنده ی هنر و ادبیات آگاه است، پس با همکاری گروهی از هنرمندان و روشنفکران دیروز سرحدات کنترل خود را می گسترد و تا می تواند از هنرمند و اندیشمند سلب اعتماد می کند و باید توجه داشت که روشنفکر سرخورده و ساقط دیروز، تمهید سازی وابسته، برای سقوط هنرمند و روشنفکر متزلزل، نیمه مبارز و حتی مبارز امروز است و چنین است که هنرمند و روشنفکر و حتی مبارزان قدیمی را، با شگردهای گوناگون می خرند تا از شاجور خلق، این گلوله های کاری را که به تهدید در برابر سیاست و فرهنگ ارتجاع صف بسته اند، ربوده باشند.

  • ۰ نظر
  • ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۴۶
  • نیما فکور

دوشنبه

يكشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۴:۱۸ ب.ظ

به اواخر کلاس نزدیک میشدیم، سرم توی کار خودم بود و با لبتاب کد میزدم، دیدم ساعت نزدیک سه است ،از استاد برای رفتن به مناظره روز دانشگاه اجازه گرفتم.

استاد با خنده ی ریزی که معنی آن را نفهمیدم اجازه داد، وسایل را جوریدم و سکندری خوران از کلاس خارج شدم. توی راه روی کلاس ها دوستم را که با هم توی انجمن هستیم دیدم و ازش خواستم که توی برنامه شرکت کند. موافقت کرد، منم بدون خداحافظی مثل ربات به سمت دانشکده ای که مناظره انجا برگزار میشد رفتم.

در راه به پیشامد های اتفاق افتاده کشور ام فکر میکردم به ذهن ام رسید" جنابان خبر و رسانه ، 20:30  کاش همانقدر که با پروپاگاندایی که با نشان دادن گریه مادران پاسداران فوت شده داشتید، مادر ستار و... را هم نشان میداد. انها هم مادر بودند، باور کنید رسالت شما جز بیان حقیقت نیست."

یادم افتاد که برای دوستم صبر نکردم، همونجا کلی خودم را تف و لعنت کردم که چنین و چونان.

مناظره راجع انقلاب 57 و اصلاحات زمان شاهنشاه اریا مهر بود. مناظره کننده ی جبهه اپوزیسون جناب د.زیبا کلام بود که بنظر دست پر به صحنه آمده بود و در جناه مقابل جناب حبیبی دبیر کل حزب موتلفه بود. حزب شناسنامه داری که تقریبا ه هم سن انقلاب هست...

تا وقتی که به داخل سالن رسیدم دو مرتبه کارت دانشجویی ام را حراست دانشگاه برسی کرد.

همه صندلی ها پر شده بود و به نا چار در انتهای راست سالن سرپا ایستادم. مثل غالب برنامه ها در ایران با تاخیر برگزار شد.

جناب حبیبی روایت تکراری که همه مان پس از چهل سال بلدشدیم گفتند و آقای زیبا کلام ادله ی ممکن تاریخی که نشان میداد سلطنت پهلوی توسط اجانب بنیانگذاری نشد. اهمیت موضوع زمانی روشن شد که جناب زیبا کلام درباره حوادث اخیر فرمودند که هنوز راه را صندوق رای میدانند.

از جلسه خارچ شدم و به سمت باشگاه شطرنج روز دوشنبه ها رفتم...

توی راه فکر میکردم مسلما درد مشترک من نبود ولی بازهم دنبال وجیه توی دانشگاه بودم، چند بار دیدم سینا یک از بچه ها مثلا "علوم کامپیوتری :)" چیزی داره یاد میده. حس عجیبی ه فکر کنم برای شما 30 نفر خواننده فعلی نتونم بگم.

ببخشید

  • ۰ نظر
  • ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۱۸
  • نیما فکور